حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن عبدالکریم لخمی قاضی . متولد 707 هَ . ق . به اسکندریه شاگرد ابن مخلوف بود و در 774 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 صص 19 - 18).
واژه های همانند
۱,۷۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (۵۷۹ - ۶۵۳ ه) (۱۲۰۱-۱۲۷۴ م ) شاعر،[۵] همهچیزدان،[۶] فیلسوف، متکلم، فقیه، ستارهشناس، اندیشمند،[۷] ریاضیدان، منجم، پز...
یوهانس لئو آفریقانوس (متولد الحسن محمد الوزان الفاسی، عربی: الحسن محمد الوزان الفاسی؛ حدود 1494 - حدود 1554) یک دیپلمات و نویسنده اندلسی بود که بیشت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حصن . [ ح ِ ] (ع اِ) بنا و جای استوار که درون آن رسیدن نتوانند. جان پناه . حصار. پناه گاه . (ترجمان عادل ).دز. (مهذب الاسماء). قلعه . دژ. جای ...
حصن . [ ح ِ ] (ع مص ) نهفته شدن زن . (زوزنی ). در پرده و پرهیزگار شدن زن .
حصن . [ ح ُ / ح َ / ح ِ ] (ع اِمص ) پارسائی زن . (منتهی الارب ). پارسائی . (دهار). عفت زن .
حصن . [ ح ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ حَصان و حِصان .
حصن . [ ح َ ] (ع مص ) پارسا گردیدن زن . در پرده شدن و پرهیزگار شدن زن . شوی کردن زن . (منتهی الارب ).
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی بمکه . (معجم البلدان ).
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی بین حلب و رقه . (معجم البلدان ). و محمدبن حفص از آنجاست .