حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حمدان . از امرای حمدانی برادر سیف الدوله ٔ حمدانی در آغاز قرن چهارم در دربار عباسی بود و به امارت موصل رسید و الراضی در 327 هَ . ق . موصل ازو بگرفت و دوباره به او داد و از وی همه ساله باج میگرفت و از طرف متقی ﷲ نیز تثبیت شد و لقب ناصرالدوله گرفت . (اخبار الراضی ص 65، 66، 70، 71، 76، 88، 108، 109، 110، 114، 122، 128، 129، 131، 132، 133، 139، 198، 200، 225، 228 و 284). و در پیری خشونت گرفت پس پسرانش بریاست فضل اﷲ ملقب به غضنفر او را در 356 هَ . ق . گرفته بدژ «اردمشت » زندان کردند و درآنجا در 358 هَ . ق . درگذشت و جنازه اش را به موصل دفن کردند و حکومت وی 32 سال بود. (زرکلی چ 1 ص 228).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۳ ثانیه
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن صصری . رجوع به حسن ربعی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن طاهر قائنی هاشمی . او راست : «الرسالةالباهرة». (ذریعه ج 3 ص 15).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن طولون (832 -909 هَ . ق .) او راست : شرح مقدمه ٔ آجرومیه و جز آن .رجوع به ابن طولون و هدیةالعارفین (ج 1 ص 289) شو...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ظریف بن ناصح کفان کوفی ساکن بغداد و از اصحاب حسن عسکری امام یازدهم شیعه بود و پدرش تا سال 200 هَ . ق . زنده...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عباس حریشمی . او راست : کتاب الحدیث . (ذریعه ج 6 ص 322).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عباس بن محمدعلی نجفی . رجوع به حسن بلاغی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالحسین نجفی . رجوع به حسن طالقانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ، از علمای عصر مرادخان ثالث . او راست : ترجمه ٔ «مالایسع الطبیب جهله » به ترکی . و رجوع به رامهرمزی و ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عمر ارمنتی . متولد 687 هَ . ق . شاعر بود و درقوص در 739 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 17).
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان افقهی . ناظر خزانه به مصر بود و در 715 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 17).