اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسن

نویسه گردانی: ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فتح اﷲ شاعر. او راست : «خمسه » یا پنج گنج . (ذریعه ج 7 ص 257).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . 6هزارگزی میاندوآب 4هزارگزی باختر راه ارابه رو می...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراکند شهرستان تبریز. 12هزارگزی شمال سراکند. 12هزارگزی شوسه ٔ سراکند به تبریز.ده هزار گز بخط...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. در 56هزارگزی جنوب خاوری ماکو، یک هزاروپانصدگزی جنوب ...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه به قره ضیاءالدین . کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آن 80 تن شیعه ٔ ترک ز...
حسن کندی . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . در 10هزارگزی خاور گرمی ، 7هزارگزی گرمی به بیله سوار. کو...
حسن کندی . [ ح َس َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو در 35هزارگزی جنوب خاوری پلدشت ، در مسیر راه ارابه رو قزل قش...
حسن سبط. [ ح َ س َ ن ِ س ِ ] (اِخ ) لقب حسن بن علی بن ابیطالب است . و پسر او حسن مثنی و نواده اش حسن مثلث لقب داشته اند.
حسن سبز. [ ح ُ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ملیح . حسن سبزه : حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیردام همرنگ زمین بود گرفتار شدم .غنی (...
حسن سرحی .[ ح َ س َ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد قرشی . خود و برادرش عبداﷲبن عبداﷲ منجم بوده و کتابی به نام بغیةالطالب در نجوم به ایشان ...
حسن سهل . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن سهل شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.