حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فرات . جد ابوالحسن بن الفرات است . رجوع به ابن فرات ابوالحسن و تجارب الامم ج 2 ص 197 و 249 شود.
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد بلخی . رجوع به عنصری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد جنابی (گناوه ای ). رجوع به حسن قرمطی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ )ابن احمد شجری از وزرای دربار الراضی باﷲ عباسی بود و در خانه ٔ علی بن هارون بن علان یهودی جهبذ بر قرن الصراة سکونت داش...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد کاشی . درگذشته در مشهد به سال 1342 هَ . ق . حاشیه بر قوانین دارد. (ذریعه ج 1 ص 168 و ج 6 ص 176).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد کوخمیثنی . رجوع به حسن کوخمیثنی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد مادرانی . یکی از کتّاب دیوان آل بویه دردربار بغداد بود. رجوع به اخبار الراضی ص 257 شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد مهلبی . رجوع به حسن مهلبی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد نحوی . رجوع به حسن بغدادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد هداجی مغربی . رجوع به حسن دراوی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اخی طاهر. رجوع به حسن بن محمدبن یحیی بن حسن شود.