حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزان . وی عم ماکان بن کاکی بود و چون ماکان کشته شد وشمگیر او را به اطاعت دعوت کرد و او در ساری بودو دعوت را نپذیرفت و به خراسان رفت و با لشکر ابوعلی صاحب خراسان ، وشمگیر را محاصره کرد و ابوعلی با وشمگیر صلح کرد و حسن که ناراضی بود، متمرد شد و بر گرگان مسلط گردید. (ابن اثیر وقایع سال 330 هَ . ق .)
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۷ ثانیه
حصن سان سابستیان . [ ح ِ ن ِ؟ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 2 ص 60).
حصن قسطینةالحدید. [ ح ِ ن ِ ق ِ ن َ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 135).