حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزان . وی عم ماکان بن کاکی بود و چون ماکان کشته شد وشمگیر او را به اطاعت دعوت کرد و او در ساری بودو دعوت را نپذیرفت و به خراسان رفت و با لشکر ابوعلی صاحب خراسان ، وشمگیر را محاصره کرد و ابوعلی با وشمگیر صلح کرد و حسن که ناراضی بود، متمرد شد و بر گرگان مسلط گردید. (ابن اثیر وقایع سال 330 هَ . ق .)
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن موسی . رجوع به حسن عساکری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن علی طبری . رجوع به حسن طبری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن العماد الکاتب محمدبن محمدبن حامد اصفهانی الاصل . در ذیحجه ٔ 653 هَ . ق . متولد شده و از ابن الخرستا...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن مسلم عوفی صالحی کتانی . مؤذن جامع مظفری . در 714 هَ . ق .متولد شد و نزد دشتی و ابراهیم شیرازی عل...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد ابیوردی . رجوع به حسن ابیوردی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدباقر اصفهانی . رجوع به حسن واعظ شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد بطیحش . رجوع به حسن عکی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد بغدادی دمشقی حنبلی . صوفی در بغداد667 هَ . ق . متولد و در 751 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 28).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد بغدادی . رجوع به حسن دقاق شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد حذاء شیعی . رجوع به حسن عمانی شود.