حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن فیروزان . وی عم ماکان بن کاکی بود و چون ماکان کشته شد وشمگیر او را به اطاعت دعوت کرد و او در ساری بودو دعوت را نپذیرفت و به خراسان رفت و با لشکر ابوعلی صاحب خراسان ، وشمگیر را محاصره کرد و ابوعلی با وشمگیر صلح کرد و حسن که ناراضی بود، متمرد شد و بر گرگان مسلط گردید. (ابن اثیر وقایع سال 330 هَ . ق .)
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن نجا. رجوع به حسن اربلی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن یحیی . رجوع به حسن زیدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن حسین طبری . رجوع به حسن طبری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن محمدبن اشناس بزاز. از روات صحیفه ٔ سجادیه است . او راست : «الاعتقادات ». (ذریعه ج 2 ص 225).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن اسماعیل بن جوسلین بعلبکی . متولی جامع. متولد 662 هَ . ق . و درگذشته ٔ 744 هَ . ق . (دررالکامنة ج ...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن منصور. اصلش شیرازی و ساکن دمشق و محدث بود. در 664 هَ . ق . متولد و در 747 هَ . ق . درگذشت . وی ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ایوب . رجوع به حسن شریف نسابه شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر تمیمی ، معروف به ابن النجار. او راست : تاریخ الکوفة. (ذریعه ج 3 ص 281).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن عبدالکریم بن ابی سعدبن الطرح شیبانی . متولد 655 هَ . ق . برادرش فخرالدین مظفر نزد تاتارها مقرب بود...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن زهره حلبی . نقیب الاشراف به حلب ، امیر طبل خانه و عزل شد و در766 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص...