حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بغدادی . غوری الاصل و متولد بغداد بود و متولی حسبه و سپس قاضی حنفیان شد. و پس از 738 مدتی قضاء مصر داشت و از آنجا به سبب بدخلقی اخراج شده به دمشق آمد و از آنجا به بغداد شده و به دمشق بازگشت و سپس به بغداد شد و تدریس مشهد ابوحنیفه را عهده دار گشت .
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عبدالخالق اسکندری شرف الدین ابوعلی غزولی . محدث است . و ابن رافع در معجم گوید: از وی اجازه دارم . (درر...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن علی بن حمود. رجوع به حسن حمودی شود.
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یسار. رجوع به حسن بصری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن مطهر،معروف به علامه ٔ حلی . رجوع به حلی و علامه حلی شود.
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمد دجیلی بغدادی حنبلی (663 - 732 هَ . ق .). در کودکی قرآن را حفظ کرد و در دمشق برمزی تلمذ کرد. (دررالکا...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یوسف معروف به ابن عشرة. رجوع به ابن العشرة و ذریعه ص 221 و 246 و روضات الجنات شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن عمر. رجوع به حسن رسولی شود.
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن یوسف عباسی . رجوع به حسن مستضی ٔ شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یوسف یکشهری . رجوع به حسن یکشهری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) حسن الملاحة الفوی الحنفی . او راست : «نتیجةالفرضیین فی تعیین فرائض الوارثین ». که با جدولها و چ سنگی در 1321 هَ . ق . ...