اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصن

نویسه گردانی: ḤṢN
حصن . [ ح ُ / ح َ / ح ِ ] (ع اِمص ) پارسائی زن . (منتهی الارب ). پارسائی . (دهار). عفت زن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم . رجوع به حسن بغدادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن احمد. رجوع به حسن یونارقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن نجا. رجوع به حسن اربلی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن یحیی . رجوع به حسن زیدی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن حسین طبری . رجوع به حسن طبری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن محمدبن اشناس بزاز. از روات صحیفه ٔ سجادیه است . او راست : «الاعتقادات ». (ذریعه ج 2 ص 225).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن اسماعیل بن جوسلین بعلبکی . متولی جامع. متولد 662 هَ . ق . و درگذشته ٔ 744 هَ . ق . (دررالکامنة ج ...
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن منصور. اصلش شیرازی و ساکن دمشق و محدث بود. در 664 هَ . ق . متولد و در 747 هَ . ق . درگذشت . وی ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ایوب . رجوع به حسن شریف نسابه شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر تمیمی ، معروف به ابن النجار. او راست : تاریخ الکوفة. (ذریعه ج 3 ص 281).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.