حصن
نویسه گردانی:
ḤṢN
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل و آب آن از قنوات است . از 21 آبادی تشکیل شده و در حدود 1500 تن سکنه دارد. راهش مالرو است . مرکز دهستان ، قریه ٔ حصن است . محصولش غلات ، حبوبات ، پنبه و پسته و صادرات آن پسته است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۴ ثانیه
حسن . [ ح ُ ] (اِخ ) نام ام ولد امام احمد است .
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن آق بقابن ایلکان ، پدر شیخ اویس و ملقب به حسن بزرگ یا کبیر بود. رجوع به حسن بزرگ شود.
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن آقامیر قزوینی موسوی ، نام وی محمدحسن بن محمدباقر و از اولاد صاحب ضوابط است و در کربلا به سال 1296 هَ . ق . متولد ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن برهان الدین . رجوع به جبرتی شود.
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن بکر بعلبکی . مکنی به ابوعلی شاگرد ابن الشحنه بود. (الدررالکامنة ج 2 ص 9).
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن حسین علی بن خالدبن راشدبن زولاقا. مورخ مصری (306 - 387 هَ . ق .). او راست : «اخبار سیبویه » و ده کتاب ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ. رجوع به حسن دمشقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی بن برهون . رجوع به حسن فارقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی کرکی میسی .احوالش در امل الامل و نجوم السماء ص 118 و ذریعه ج 2 ص 305 آمده است .
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن غیاث الدین چشتی . رجوع به حسن لکهنوی شود.