اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصن

نویسه گردانی: ḤṢN
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستان سبلوئیه ، از جنوب به بخش رفسنجان و از باختر به دهستان نوق رفسنجان . این دهستان در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل و آب آن از قنوات است . از 21 آبادی تشکیل شده و در حدود 1500 تن سکنه دارد. راهش مالرو است . مرکز دهستان ، قریه ٔ حصن است . محصولش غلات ، حبوبات ، پنبه و پسته و صادرات آن پسته است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آن قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۷ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن یوسف . رجوع به حسن حصکفی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی اسکندانی . رجوع به حسن اسکندانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی اسود. رجوع به حسن پاشا شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی اشتیبی . رجوع به حسن عدلی و حسن طالبی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی اسوانی برادر نجم الدین حسین بدال . مجاور مدینه و امام مسجد بود و در 724 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 29...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی الاصغربن علی السجاد. رجوع به حسن افطس و افطس شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی خلیلی . رجوع به حسن قوی در شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی حرمازی ابوعلی . از موالی و بستگان بنی هاشم و از آل سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباس است و از آن روی وی را...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی سنجری . رجوع به حسن دهلوی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی صقلی . رجوع به حسن کلبی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.