گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حصیری نویسه گردانی: ḤṢYRY حصیری . [ ح َ ] (ع اِ) منسوجی بوده است از کاه و یا خوص و امثال آن : صوف گرما بود و جنس حصیری سرمارخت زرواست خزان جامه ٔ بز است بهار. نظام قاری .گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا.نظام قاری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی حصیری حصیری . [ ح َ ] (ص نسبی ، اِ) از حصیر. منسوب به حصیر. فروشنده و بافنده ٔ حصیر. || دکان حصیرباف . || قسمی کلاه که از نی یا کاه و امثال آن... حصیری حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) در بعض نسخ خطی لغت نامه اسدی بیت ذیل به حصیری نسبت داده شده است و ظاهراً خطیری درست باشد و حصیری مصحف آن است ... حصیری حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) تخلص سابق بساطی بوده . رجوع به بساطی سمرقندی شود. حصیری حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) بصری . رجوع به ابوزرعه بصری و تاریخ گزیده چ عکسی ص 795 شود. حصیری حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن انوس . رجوع به محمدبن ابراهیم ... شود. حصیری حصیری . [ ح َ ] (اِخ ) محمودبن احمدبن عبدالسیدبن عثمان ، ابوحامد جمال الدین بخاری حصیری ،رئیس حنفیان در محله ٔ حصیربافان بخارا در 564 هَ . ق .... حصیری ندیم حصیری ندیم . [ ح َ ری ِ ن َ ] (اِخ ) ابوبکر عبداﷲبن یوسف . بعنوان ابوبکر حصیری و ابولقاسم ابراهیم بن عبداﷲ گذشت . رجوع به فهرست اعلام تاریخ ... صندلی حصیری صندلی حصیری . [ ص َ دَ ی ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ صندلیی که نشیمنگاه آنرا از نی سازند. صندلیی که نشیمنگاه و تکیه گاه آن از نی یا... علامه حصیری علامه حصیری . [ ع َل ْ لا م َ ح َ ] (اِخ ) محمودبن محمد بخاری ملقب به جمال الدین . از اکابر فقهای حنفیه که ریاست مذهبی این سلسله بدو منتهی... ابوبکر حصیری ابوبکر حصیری . [ اَ بو ب َ رِ ح َ ] (اِخ ) عبداﷲبن یوسف سیستانی . ندیم سلطان محمود غزنوی . از فقهاء شافعی . و فرّخی او را مدح گفته است : خواجه ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود