حضار
نویسه گردانی:
ḤḌAR
حضار. [ ح ُ / ح ِ ] (ع ص ، اِ) شتران سپیدنیکو یا شتران سرخ . واحد و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر نیک رو. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هزار فرقه زدن . [ هََ / هَِ ف ِ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به کنایت ، به این در و آن در زدن . به هر کاری راضی بودن و تلاش کردن بسیار برای...
هژده هزار عالم . [ هَِ دَه ْ هََ / هَِ ل َ] (اِ مرکب ) صاحب بصائر آورده است که در هر ربعی ازارباع عالم از شرقی و غربی و جنوبی و شمالی چهاره...
کاخ هزار جریب . [ خ ِ هَِ ج َ ] (اِخ ) قصر هزارجریب از ابنیه ٔ دوره ٔ صفویه ، واقع در باغ هزارجریب از باغهای مشهور آن عهد است . (از گزارشهای باس...
کلاش هزار درق . [ ک َ هَِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
کنایه از دنیا
(می گویند: به دنیا دل نبند که عروس هزار داماد است ...
به دیگران وفا نکرد به تو هم نمی کند!)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هزار رنگ برآوردن . [ هََ / هَِ رَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به چندین طور خود را نمودن . رنگ عوض کردن . کارهای غیرمنتظره کردن . جورواجور شدن . ناپ...
مادیانِ هَزار دادِستان (ماتِکانِ هَزار داتِستان؛ به معنای «کتاب هزار رأی قضایی») کتابی[۱] است به پارسی میانه و تنها سند و مدرک کامل موجود در خصوص نظام...
هزار پیرهن گوشت گرفتن . [ هََ / هَِ هََ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از بسیار فربه شدن و بالیدن . (آنندراج ).
لابیرنت. ا. (به انگلیسی: Labyrinth از یونانی: λαβύρινθος labyrinthos ) ماز (maze)، هزار تو ، هزارچم ، حلزونی و جز آن. ریشه این واژه در اساطیر یونان اس...