اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حظب

نویسه گردانی: ḤẒB
حظب . [ ح ُ ظُب ب ] (ع ص ، اِ) مرد کوتاه کلان شکم . (منتهی الارب ). || مرد درشت و سطبر. || بخیل . || تنگخوی و گول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حظب .[ ح َ ظِ ] (ع ص ) مرد کوتاه کلان شکم . (منتهی الارب ).
این واژه عربی است و پارسی آن این است: آنیک (سنسکریت: آنیکَ)
حزب . [ ح ِ ] (ع اِ) گروه . (ترجمان عادل ) دسته . (منتهی الارب ). گروه مردم . (غیاث ). ثلة. (دهار). حزبة. حِزق . فوج . فرقة. ج ، احزاب . (منتهی ا...
حزب . [ ح َ ] (ع مص ) رسیدن چیزی به کسی . رسیدن کار سخت که اندوهناک گرداند. (از منتهی الارب ). کاری رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دشوار شدن...
حزب . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حازب . (منتهی الارب ). || ج ِ حزیب . (منتهی الارب ).
حضب . [ ح ِ / ح ُ ] (ع اِ) بانگ کمان . (از منتهی الارب ). آواز کمان . (از مهذب الاسماء). ج ، احضاب . || روی کوه . جانب جبل . سفح جبل . کرانه ٔ...
حضب . [ ح َ / ح ِ ] (ع اِ) ماریست . یا مار نر سطبر یا مار سپید یا مار باریک . (از منتهی الارب ). مار نر. (مهذب الاسماء). ج ، احضاب .
حضب . [ ح َ ض َ / ح َ ] (ع اِ) حضب هیزم . (مهذب الاسماء). هیمه . چوب . || فروزینه ٔ آتش از هر چه باشد.وقود. هرچه در آتش اندازند تا افروخته ش...
حضب . [ ح َ ض َ ] (ع اِ) پاره ٔ آتش .
حضب . [ ح َ ] (ع مص ) آتش افروختن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). افروختن آتش . (منتهی الارب ). بلند کردن آتش و انداختن هیزم بر آن . || هیمه ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.