حق البندر
نویسه گردانی:
ḤQ ʼLBNDR
حق البندر. [ ح َق ْ قُل ْ ب َ دَ ] (ع اِ مرکب ) (از حق عربی و بندر فارسی ): من عادتهم [ عادة اهل فاکنور من بلاد الهند ] هنالک ان کل مرکب یمر ببلد فلا بد من ارسائه بها و اعطائه هدیة لصاحب البلد، یسمونها حق البندر. (ابن بطوطة).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.