اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حکم

نویسه گردانی: ḤKM
حکم . [ ح ِ ک َ ] (ع اِ) ج ِ حکمت . (دهار) :
کف کافیش بحری از جود است
طبع صافیش گنجی از حکم است .

معزی .


این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده حکماءو براهمه ٔ هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال . (کلیله و دمنه ). و آن حکم و مواعظ مهجور مانده بود. (کلیله و دمنه ).
محاربت نتوان کرد باقضا به حکم
مقاومت نتوان کرد با قدر به حیل .

عبدالواسع جبلی .


از نخب ادب و غرر درر و لطائف نکت و بذله های مستحسن و حکم مستبدع ... فضیلتی کافی وافر حاصل کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 25).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن معمربن قنبربن جحاش بن سلمةبن ثعلبه بن مالک بن طریف بن محارب الخضری . نسب وی را یاقوت در معجم الادباء بدین گو...
حکم . [ ح َک َ ] (اِخ ) ابن موسی ، مکنی به ابوصالح . محدث است .
حکم . [ ح َک َ ] (اِخ ) ابن مینا. یکی از اصحاب است و پاره ای ازاحادیث از او روایت شده است . رجوع به الاصابة شود.
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن هشام . سوم پادشاه از ملوک اموی اندلس و نوه ٔ عبدالرحمن بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان ، مؤسس سلسله ٔ ن...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن هشام نام شخص ملحد و کذّابی است که در زمان مهدی از خلفای عباسی در خراسان پدید آمد و معتقد به تناسخ بود و بدع...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) الانصاری ، مکنی به ابوعبداﷲ.یکی از صحابه است و در غزای احد حضور داشته و نوه اش ابویحیی مطیع از وی احادیثی روایت کن...
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) الزرقی . یکی از اصحاب است . پسرش مسعودبن الحکم یک حدیث از وی روایت کرده است .
بی حکم . [ ح ُ ] (ص مرکب ) بدون دستور و بدون فرمان . || بدون اجازه و بدون پروانگی . (ناظم الاطباء).
حکم دار. [ ح ُ ] (نف مرکب ) حاکم .
حکم اول . [ ح َ ک َ اَوْ وَ ] (اِخ ) سومین خلیفه ٔ اموی اسپانیا. از 180 تا 206 هَ . ق . رجوع به تاریخ سلاطین اسلام لین پول و رجوع به حکم بن...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.