حکیم
نویسه گردانی:
ḤKYM
حکیم . [ ح َ] (اِخ ) یکی از متأخران شعرای ایران است . از اهالی مشهد بوده و در سالهای 1100 هَ . ق . میزیسته . یک دیوان مشتمل بر اشعار فارسی و عربی و یک مثنوی دارد.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حکیم الهی . [ ح َ اِ لا ](اِخ ) میرزا شمس الدین حکیم الهی ثانی (1252 - 1336 هَ . ق .) پسر مرحوم میرزا محمدجعفر حکیم الهی لواسانی (متوفای 1298 ه...
حکیم باشی . [ ح َ ] (اِ مرکب ) رئیس اطباء دربار شاهی یا امیری . || خطاب و عنوانی که به لحاظ احترام بهر طبیبی میدادند.- امثال :حکیم باشی را...
حکیم نواز. [ ح َ ن َ ] (نف مرکب ) مربی حکماء. نوازنده ٔ حکیمان . || مربی شاعران . نوازنده ٔ شعراء : منم کریم ستای و توئی حکیم نواززهی سخا و س...
نام روستایی از توابع شهر کازرون
علی حکیم . [ ع َی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن محمد حسینی نجفی ، مشهور به حکیم . عالم در علم طب (1200 الی 1300 هَ . ق .). تولد و وفات او در نجف اشرف بو...
مسجد حکیم . [ م َ ج ِ دِ ح َ ] (اِخ ) از مساجد عهد شاه عباس دوم در اصفهان . رجوع به اصفهان شود.
نیمه حکیم . [ م َ / م ِ ح َ ] (ص مرکب ) نیمه طبیب : نیمه حکیم خطر جان و نیمه ملا خطر ایمان است . (یادداشت مؤلف ).
حکیم آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 124 تن سکنه . از ...
حکیم آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان فشافویه بخش ری شهرستان تهران . واقع در جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 397 تن و آب آن از قنات و رودخا...
حکیم آباد. [ ح َ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان ساوه . در جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 512 تن و آب آن ازقنات و محصول آن غ...