حکیم
نویسه گردانی:
ḤKYM
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن احوص سغدی ، مکنی به ابی حفص .یکی از علمای موسیقی ایران . وی از مردم سغد بود و از آنجا ببغداد شد. و خوارزمی در مفاتیح العلوم گوید:استادی در موسیقی است از مردم سغد و در سال سیصد ازهجرت در بغداد آلت موسیقی معروف بشهروز [ ظاهراً؛ شهرود ] را اختراع کرد. - انتهی . و محمدبن قیس رازی درالمعجم آورده است : و بعضی گویند که اول شعر پارسی ابوحفص حکیم بن احوص سغدی گفته است از سغد سمرقند و اودر صناعت موسیقی دستی تمام داشته است . ابونصر فارابی در کتاب خویش ذکر او آورده است و صورت آلت موسیقاری نام آن شهرود که بعد از بوحفص هیچکس آنرا در عمل نتوانست آورد برکشیده و میگویند او در سنه ٔ ثلثمائة هجری بوده است و شعر که به وی نسبت میکنند این است :
آهوی کوهی در دشت چگونه دودا
یار ندارد بی یارچگونه رودا.
و رجوع به ابوحفص سغدی شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مهمترین کتابی که در دورهی علوم اسلامی در فیزیک و مکانیک نوشته شده، کتاب میزان الحکمه است. این کتاب را حکیم ابوالفتح عبدالرحمن خازنی به عربی تالیف کرد...
حکیم نزاری قهستانی . [ ح َ ن ِ ی ِ ق ُ هََ / هَِ ] (اِخ ) اصلش از بیرجند قهستان بود و به نزار اسماعیلی ارادت داشت . او راست : کتاب دستورنامه . ...
واصل بن حکیم التمار. [ ص ِ ل ِ ن ِ ح َ مِت ْ ت َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به ابوشعیب واصل بن حکیم التمار شود.
تحفهٔ حکیم یا تحفةالمؤمنین، تألیف محمد مؤمن حسینی دیلمی تنکابنی طبیب ابن محمد زمان دیلمی تنکابنی طبیب شاه سلیمان صفوی، کتابی است مفصل در طب سنتی ایران...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.