حکیم
نویسه گردانی:
ḤKYM
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جبله . از بین عبدالقیس [ متوفای 36 هَ . ق . ] یکی از صحابیان است او اگرچه پیغمبر اکرم (ص ) را زیارت و درک کرده ولی این شرف در هنگام صغر سن بوده و از این رو راوی حدیث واقع نشده است وی بعداً در بصره اقامت گزید ودر موقع لشکرکشی طلحه و زبیر و عایشه و جنگ با حضرت علی (ع ) عثمان بن حنیف که از جانب آن حضرت سمت والیگری بصره را داشت ، او را با هفت هزار نفر بمقابله و مقاتله فرستاده در اثنای معرکه یک پایش قطع شد و این کار نه تنها وی را از کارزار دلسرد نکرد، بلکه با کمال دلاوری و حرارت پای بریده ٔ خویش را بر سر آن حریف چنان کوبید که او را از پای درآورد و باز با یک پا مشغول کارزار با آن دشمنان بود تا اینکه در اثر جریان خون سرانجام کشته شد. حکیم ، در زمان عثمان مأمور تحقیقات در سند شده بود. بعد از عودت از مسافرت سند چنین گزارش داد که : اگر لشکر کم به این کشور برود کاری از پیش نخواهد برد و اگر نیروی بسیاری فرستاده شود گرسنگی خواهند کشید و از این رو فتح این سرزمین آسان بنظر نمیرسد. و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 268 شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۱ ثانیه
حکیم مغربی . [ ح َ م َ رِ ] (اِخ ) یحیی بن محمدبن ابی شکور اندلسی . ملقب به محیی الدین . از مشاهیر حکماء و ریاضیین قرن هفتم هجری و معاصر خواج...
حکیم مؤمن . [ ح َ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) امیرمحمد مؤمن بن محمد زمان حسینی تنکابنی دیلمی . از اطباء و پزشکان نامی و مؤلف کتاب معروف تحفةالمؤم...
حکیم ترمذی . [ ح َ م ِ ت َ / ت ِ م َ ] (اِخ ) محمدبن علی ، مکنی به ابی عبداﷲ. از مردم ترمذ. یکی از مشاهیر محدثین است . او راست : 1- الفروق . 2-...
حکیم ظهوری . [ ح َ ظُ ] (اِخ ) از شاعران تبریز است . این دو بیت از اوست :هنوز اول عشق است پرعتاب مکن بنای عشق مرا از ستم خراب مکن چه رشک ...
حکیم الحکما. [ ح َ مُل ْ ح ُ ک َ ] (ع اِ مرکب ) حکیم حکیمان . بزرگ حکیمان :اعتقاد توچنین است ولیکن بزبان گویی آن حاکم عدل است و حکیم الحکما...
حکیم الزمان . [ ح َ مُزْزَ ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن عمر اندلسی جلیانی ، مکنی به ابوالفضل . از مشاهیر اطباء و ادباء اندلس . او در طب و کحّالی چنانکه...
خان ام حکیم .[ ن ُ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک الکسوة ازاعمال حوران قریب دمشق . این ناحیه منسوب به ام حکیم دختر ابی جهل بن هشا...
حکیم اشراقی . [ ح َ م ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه حکمت اشراق داند. رجوع به حکمت اشراق ۞ شود.
حکیم شیرازی . [ ح َ ] (اِخ ) یکی از شاعران ایران است . مجمعالفصحاء درباره ٔ او گوید: میرزا محمود، خلف الصدق مجموعه ٔ کمال میرزا کوچک وصال و پس...
جاماسب حکیم . [ ب ِ ح َ ] (اِخ )رجوع به جاماسب شود. نام دانشمندی است که گویند درخت کشمر، که به بلندی آن در عالم هیچ درختی نیست بدست ا...