حکیم
نویسه گردانی:
ḤKYM
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعد، مکنی به ابی یحیی . محدث است .
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن طلیق بن سفیان بن امیة قرشی . از صحابیان است .
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عطا، ملقب به مقنع. صاحب حبیب السیر گوید: حکیم بن عطا ساحری ماهر و مشعبدی فاجر بود و بقصر قامت موصوف وبکراهت هیأت ...
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمیرالشامی ، مکنی به ابی الاحوص . محدث است .
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، معروف به اعور کلبی . وی شاعری نیکو بود، و در دمشق به بنی امیه پیوست و در مزه سکونت جست آنگاه بکوفه منتق...
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن قیس بن سنان التمیمی . یکی از صحابه است در زمان حیات حضرت رسول (ص ) تولد یافت و احادیثی از پدر خود روایت میکند. (...
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معاویة. صحابیست .
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن منصور واسطی خزاعی ، مکنی به ابی سفیان . محدث است .
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) محمدتقی . از افاضل اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجری ) است و تألیفاتی دارد. او راست : 1- جنةالسلاطین ، در تاریخ پادشاهان فرس...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: کاتک kâtak، کادیک kâdik (پهلوی)، پرخرد porxerad (پهلوی: purxrat)، فرزانه. ****فانکو آدینات 09163657861
ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) ترازو. (مهذب الاسماء).