اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حلا

نویسه گردانی: ḤLA
حلأ. [ ح َل ْءْ ] (ع مص ) بتازیانه زدن . (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || بر زمین افکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پوست بازکردن . (تاج المصادر بیهقی ). دانه و تبخاله درآوردن هنگام تب . (از اقرب الموارد). دورکردن چرک و بازکردن پوست تنگ بالای آن . (منتهی الارب ). || دادن و عطا کردن . || در چشم کشیدن سرمه ٔ حلوء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
هلع. [ هَُ ل َ ] (ع ص ) نیک آزمند: ذئب هلع بلع؛ گرگ نیک آزمند فروخورنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هلع. [ هَِ ل ْ ل َ ] (ع اِ) بره . || بزغاله . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حی هلا. [ ح َی ْ ی َ هََ] (ع اِ فعل ) حی هلاً. حَی َّ هَل َ. حَی َّ هَل ْ. تحریض و استعجال است ، یعنی بشتابید و بشتاب . (اقرب الموارد) (منتهی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.