اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حلوا خوردن

نویسه گردانی: ḤLWʼ ḴWRDN
حلوا خوردن . [ ح َ خوَرْ / خ ُ دَ ] (مص مرکب ) شیرینی خوردن :
چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
بهم نشستن و حلوای آشتی خوردن .

سعدی .


چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.