حمارة
نویسه گردانی:
ḤMAR
حمارة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ)حمار. (اقرب الموارد). ماده خر. (منتهی الارب ). خرماده . (مهذب الاسماء). رجوع به حمار شود. || سنگها که گرد خانه ٔ صیاد برپا باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صخره ٔ عظیم . (از اقرب الموارد). سنگ بزرگ . || سنگ که گرداگرد حوض نهند تا آب بیرون نرود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر سنگ پهنا که بر لحد نهند. (منتهی الارب ). سنگی عریض که بر لحد گذارند. (اقرب الموارد). || چوبی است در هودج . ج ، حمائر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نام حره ای است . (منتهی الارب ). || پشت پای مردم . پشت قدم . || خرک حلاج . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حمارة. [ ح َ مارْ رَ ] (ع اِ) سختی گرمای تموز.(مهذب الاسماء). سختی گرما. (منتهی الارب ). و گاه در شعر بتخفیف راء آید. (اقرب الموارد) (منتهی ...
حمارة. [ ح َم ْ ما رَ ] (ع اِ) اسب پالانی . || خربندگان . یکی حَمّار. (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هماره . [ هََ رَ / رِ ] (اِ) همار که اندازه و شمار و حساب باشد. (برهان ). رجوع به همار شود.
هماره . [ هََ رَ / رِ ] (ق ) مخفف همواره ، یعنی همیشه و دائم . (برهان ). پیوسته . هموار. همواره . دائماً. (یادداشت مؤلف ) : فضل او خوان گر همه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ابن حماره . [ اِ ن ُ ح ِ رَ ] (اِخ )ابوالحسن احمدبن محمدبن حماره ٔ کاتب . از افاضل کُتّاب بود و او صحبت ادباء بزرگ دریافت . او راست : کتاب ام...