حمام
نویسه گردانی:
ḤMAM
حمام . [ ح ُ ] (ع اِ)تب همه ستوران . (ناظم الاطباء). تب جمع ستوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گویند تبی است مخصوص به اسب . (اقرب الموارد). || مهتر شریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سید شریف . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
همام . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که 459 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و زاینده رود و محصول عمده اش غله ، پنبه ...
همام . [ هََ م ْ ما ] (اِخ ) ابن یزید. از صحابه ٔ رسول است . (یادداشت مؤلف ).
همام . [ هََ م ْ ما ] (اِخ ) ابن حارث . از صحابه ٔ معروف رسول . (یادداشت مؤلف ).
همام آباد. [ هَُ ] (اِخ ) قریه ای است میان جنوب و مشرق ارسنجان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
ابن همام . [ اِ ن ُ هَُ ] (اِخ ) کمال الدین محمدبن همام الدین عبدالواحد اسکندری سیواسی . صوفی و فقیه حنفی . او در شهر سیواس و اسکندریه قاضی ...
جرجس همام . [ ج ِ ج ِ هََم ْ ما ] (اِخ ) جرجس بن نجم بن همام . وی از مردم شوبر لبنان بود و در آنجا بسال 1272 هَ . ق . برابر 1856 م . متولد شد و...