حمل کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بردن . کشیدن . بار کردن . برداشتن . || نسبت کردن . اسناد کردن . اسناد دادن . فرض کردن . احتمال دادن
: و اگر نادانی این اشارت را که بازنموده شده است بر هزل حمل کند... (کلیله و دمنه ).
آن به که چون منی نرسددر وصال دوست
تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست .
سعدی .
بر آن حمل کردند یاران پیر
که پروای خدمت ندارد فقیر.
سعدی .