حواء
نویسه گردانی:
ḤWʼʼ
حواء. [ ح َوْ وا ] (ع ص ) سیاه . (منتهی الارب ). ج ، حُوّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گیاه مایل بسیاهی از بسیاری سبزی . (منتهی الارب ). || مؤنث احوی : شفة حوا؛ لب سرخ مایل بسیاهی . || رجل حواء؛ مرد مارگیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مار افسونی . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بدآب و هوا. [ ب َ ب ُ هََ ] (ص مرکب ) ناسازگار. مضر.
اعتدال هوا. [ اِ ت ِ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تساوی آن در گرمی و سردی . (ناظم الاطباء).
کنایه از کار سخت و دشوار که معمولاً برای نکوهش کسی بکار میرود که کاری کوچک را بزرگ و ناممکن می پندارد یا چنین وانمود میکند: انگار میخواد فیل هوا کنه! ...
کسی که به خاطر انجام کاری آسان کلّی بهانه میآورد، این اصطلاح حکایت حال او میشود.