حواء
نویسه گردانی:
ḤWʼʼ
حواء. [ ح َو وا ] (اِخ ) نام صورتی از صور فلکیة از ناحیه ٔ شمالی و آنرا بر صورت مردی مارافسای توهم کرده اند. ماری به دست گرفته و آن بیست وچهار کوکب است و خارج از صورت پنج کوکب است . و صورت مار این مارافسای را حیه نامند. (از جهان دانش ). نام صورت هشتم از نوزده صورت فلکی شمالی قدماست . (مفاتیح العلوم ). و رجوع به التفهیم شود.
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بدآب و هوا. [ ب َ ب ُ هََ ] (ص مرکب ) ناسازگار. مضر.
اعتدال هوا. [ اِ ت ِ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تساوی آن در گرمی و سردی . (ناظم الاطباء).
کنایه از کار سخت و دشوار که معمولاً برای نکوهش کسی بکار میرود که کاری کوچک را بزرگ و ناممکن می پندارد یا چنین وانمود میکند: انگار میخواد فیل هوا کنه! ...
کسی که به خاطر انجام کاری آسان کلّی بهانه میآورد، این اصطلاح حکایت حال او میشود.