حوذ
نویسه گردانی:
ḤWḎ
حوذ. [ ح َ ] (ع مص ) گردآوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احاطه کردن . (اقرب الموارد). || سخت راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || نگاه داشتن و پاس داشتن بر چیزی . (منتهی الارب )(آنندراج ). محافظت کردن بر چیزی . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
هفت حوض . [ هََ حُو ] (اِخ ) جایی بالای درکه در شمال تهران . (یادداشت مؤلف ).
دره حوض . [ دَرْ رَ ح َ / حُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن واقعدر 50هزارگزی شمال باختری داران و 6هزارگزی راه ...
ده حوض . [ دَه ْ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه دارای 770 سکنه است . آب ...
حوض آب . [ ح َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )آبگیر. آبدان . || حوض آب و حوض ماهی . || کنایه از برج حوت که برج دوازدهم فلک است .(برهان ...
حوض کتی . [ ح ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر، ناحیه ای است واقع در دشت ، مرطوب و مالاریائی . و دارای 110 تن ...
بش حوض . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه ٔ شهرستان قوچان آب از چشمه و محصول آنجا غلات و بن شن است . (از فرهنگ جغرافیای...
پای حوض . [ ی ِ ح َ / حُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایه ٔ حوض . || رسوائی . (فرهنگ رشیدی ). جای رسوائی و بدنامی . (برهان ).- گرد پای حوض گ...
باب حوض . [ ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان . 57 هزارگزی شمال باختری راور و 3 هزارگزی شمال راه فرعی راور ...
باغ حوض . [ غ ِ ح َ ] (اِخ ) باغی است به شیراز از بناهای میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک میانه ٔ دروازه ٔ کازرون و باغ بهجت آباد. (از فارسنامه ٔ ...
چاله حوض . [ ل َ / ل ِ ح َ / حُو ] (اِمرکب ) چال حوض . حوض های بزرگ با آب سرد در حمام برای شناوری . خزانه ای از آب سرد در حمام مخصوص چاله حوض...