حول
نویسه گردانی:
ḤWL
حول . [ ح َ وَ ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب ). || (مص ) احول شدن چشم . (منتهی الارب ). کج بین شدن . (غیاث ). لوچ شدن . دوبین شدن . || بودن سپیدی در دنباله چشم و سیاهی در کنج آن یا بودن چشم برابر بینی یا بودن سیاهه سوی دنباله یا بودن چشم بطوری که گویا می بیند بسوی ابرو یا مایل بودن سیاهه بسوی دنباله و فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ). فهو احول و هی حولاء. ج ، حول . (اقرب الموارد). || (اِمص ) کژچشمی . کاجی . لوچی . دوبینی . احولی . (یادداشت مرحوم دهخدا). حول از عیوب طبیعی است . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 24 شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۲ ثانیه
به حالتی گفته میشود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری میشود