حوول
نویسه گردانی:
ḤWWL
حوول . [ ح ُ ] (ع مص ) رجوع به حؤول شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حول . [ ح َ ] (ع اِ) سنة. عام . سال . ج ، احوال ، حوول (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، حول ، بضم حاء. || توانایی .(از ناظم الاطباء) (منتهی الا...
حول . [ ح َ وَ ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب ). || (مص ) احول شدن چشم . (منتهی الارب ). کج بین شدن . (غیاث ). لوچ شدن . دوبین شدن...
حول . [ ح َ وِ ] (ع ص ) رجل حول ؛ مرد که چشمش حولاء باشد. (منتهی الارب ). رجوع به حولاء شود.
حول . (ع اِ) ج ِ حَول . به معنی سالها. || ج ِ حایل . (منتهی الارب ). رجوع به حایل شود. || (ص ) ج ِ احول . (اقرب الموارد). رجوع به احول ...
حول . [ ح ُ وَ ] (ع ص ) حائل میان دو چیز. || (ص ) رجل حول ؛ مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاهی واو آن برای مبالغه مشد...
حول . [ ح ُوْ وَ ] (ع ص ) حُوَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به حول شود. || ج ِ حایل . (منتهی الارب ). رجوع به حایل شود.
حول . [ ح ِ وَ ] (ع اِ) ج ِ حیلة، به معنی جودت نظر و حذاقت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به حیله شود. || (مص ) برگشتن . (غیاث ) ...
هوول . [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هول شود.
حول /haval/ معنی نزدیک بودن سیاهی چشم به سمت بینی؛ لوچ بودن چشم؛ لوچی؛ کجبینی. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. توان، توانایی، قدرت، قوت، نیرو ۲. ...
هول . [ هََ ] (ع اِ) ترس از کاری که راه آن دریافته نشود. (ازاقرب الموارد). ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار)(برهان ). خوف . بیم . (برهان...