اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حویج

نویسه گردانی: ḤWYJ
حویج . [ ح َ ] (ع اِ) آنچه دیگ را باید پختن را. دیگ افزار. دیگ ابزار. || تضیقاً؛ زردک . گرز. کزر اصطفلین . جزر. اسطافولینس . کلمه ٔهویج از حوائج القدر آمده است و با هاء هوز غلط است . (یادداشت مرحوم دهخدا) : خداوند تعالی حمالی را بدرخانه ٔ وی فرستاد با یک خروار آرد... با روغن و انگبین و توابل و حویج . (تذکرةالاولیاء عطار).
هر حویجی باشدش کردی دگر
در میان باغ از سیر و گزر.

مولوی .


گه چون حویج دیگ بجوشیم و او بفکر
کفگیر میزند که چنین است خوی دوست .

مولوی .


- حویج خانه ؛ : زن بدر دکان بقالی رفت ... بقال با وی بسخن درآمد و... زنرا راضی کرد و بحویج خانه برد و با هم جمع شدند. (منتخب سندبادنامه ). مشرف حویج خانه و مطبخ و مرغخانه و ایاغیخانه . (تذکرة الملوک چ مینورسکی ورق 98 ص 1).
- حویج فرنگی ؛ نوعی از حویج برنگ قرمز و اندکی کوچکتراز حویج معمولی .
- حویج وحشی ؛ گزر دشتی . زردک صحرائی . جزر بری . اسطافولینس آغریس .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هویج . [ هََ ] (اِ) حَویج . نوعی رستنی که بیخ آن را خام یا پخته خورند همچون چغندر. زردک . گزر. رجوع به گزر شود.
هویج 52‌‌ . هویج1 (Daucus carota) ، hu lo-po (ninjin ژاپنی) (’’شلغم ایرانی‘‘)، از گیاهان بومی شمال اروپا، نخستین بار در فرمانروائی دودمان یوآن (1...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.