اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حویة

نویسه گردانی: ḤWY
حویة. [ح َ وی ی َ ] (ع اِمص ) مؤنث حوی . (اقرب الموارد). گردگی هر چیزی . (منتهی الارب ). || چرب روده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (زمخشری ) (بحر الجواهر) (ترجمان عادل بن علی ). ج ، حوایا. || گلیم که گرداگرد کوهان شتر نهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرغی است خرد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هویة. [ هََ وی ی َ ] (ع ص ) چاه دورتک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، هوایا. (از اقرب الموارد).
هویة. [ هََ ی َ ] (ع ص ) مؤنث هَوی . زن صاحب هوی یعنی دوست دارنده . (از اقرب الموارد). رجوع به هوی شود.
هویة. [ هَُ وی ی َ ] (ع اِ) هویت . عبارت است از تشخص و همین معنی میان حکیمان و متکلمان مشهور است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه ...
هویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هوبه . (برهان ). دوش و کتف .(آنندراج ) (برهان ). || پشتی و حمایت . (آنندراج ) (برهان ). هوبه . (برهان ). رجوع به هوبه ...
هویه سنبا. [ ی َ / ی ِ سُم ْ ] (نف مرکب ) سنباننده و سوراخ کننده ٔ شانه . || (اِخ ) لقبی است برای شاپور دوم ساسانی آنکه به ذوالاکتاف مشهور ...
شاپور هویه سنبا. [ رِ ی ِ سُم ْ ] (اِخ ) لقب شاپور دوم . رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.