اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاتون

نویسه گردانی: ḴATWN
خاتون . (ترکی ، اِ) خانم و بانو. این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون . سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند. لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه ٔ تاریخ طبری (قرن چهارم هجری ) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند.در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه ٔ خاتون باشد. (فرهنگ نظام ). || بزرگ و بی بی و کدبانوی خانه را گویند. (برهان ). از القاب زنان کبار است و این لفظ عربی نیست . اما جمع آن بطرز عربی خواتین آمده و این از تصرفات فارسیان متعرب است . (آنندراج ). در ترکی از القاب زنان کبار است . (غیاث اللغات ). زن اصیل . زن شریف . خدیش . بانو. بیگم . بیگه . سیده . ستی . حُرَه . خانم . ملکه ٔ ترک . زن خان . زن . جفت . رجوع به بانو و خانم شود :
باده دهنده بتی بدیع ز خوبان
بچه ٔ خاتون ترک و بچه ٔ خاقان .

رودکی (از تاریخ سیستان ص 319).


به تیغ طرّه ببرد ز پیچه ٔ خاتون
بگرز پست کند تاج بر سر چیپال .

منجیک .


بگفتند چیزی که بایست گفت
ز فرزند خاتون که بد در نهفت .

فردوسی .


بدانست بینادل پاک زاد
که دورند خاقان و خاتون ز داد.

فردوسی .


بدو گفت خاتون که با رای تو
نگیرد کس اندر جهان جای تو.

فردوسی .


چو بشنید خاقان دلش گشت خوش
بخندید خاتون خورشید فش .

فردوسی .


بشد پیش خاتون دوان کدخدای
که دانا پزشکی نو آمد بجای .

فردوسی .


چو امید خاقان بدو تیره گشت
به بیچارگی سوی خاتون گذشت .

فردوسی .


نگر تا کدام است با شرم و داد
ز مادر که دارد ز خاتون نژاد.

فردوسی .


بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگوئی همی یک سخن دلپذیر.

فردوسی .


یکی چون خیمه ٔ خاقان ، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجره ٔ قیصر، چهارم قبه ٔ کسری .

منوچهری .


شمشاد برنگ زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی وپرنون شد
وز سبزه زمین برنگ بوقلمون شد.

منوچهری .


و بیغو دیگر راه به سیستان آمد اندر ماه ربیعالاخر و امیر بانصر بخراسان شدو خاتون را بزنی کرد. (تاریخ سیستان ص 368). و نسخه ٔتذکره ٔ هدیه ها چه هدیه هائی که اول روز... مر خان راو پسرش بغراتکین و خاتونان و عروسان ... را. (تاریخ بیهقی ص 217). و اين طغرل غلامی بود که از میان دو هزار غلام چنو بیرون نیاید.. و وی را از ترکستان ارسلان خاتون فرستاده بود. (تاریخ بیهقی ص 253). و دیگر خاتون دختر ارسلان خان چنانکه نامزد امیر مودود بود و در راه گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 537).
که اوباش همی بی خان و بی مان
در او امروز خان گشتند و خاتون .

ناصرخسرو.


فقیه آن یابد از میر خراسان
که خاتون زو فزونتر یابد اکنون .

ناصرخسرو.


چاکر قبچاق شد شریف وز دل
حره ٔ او پیشکار خاتون شد.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 102).


اما خاتون را ندانیم که کجا رفته است . (اسکندرنامه نسخه ٔ آقای سعید نفیسی ).
گر چه هستند بفردوس بسی خاتونان
تا ترا بیند رضوان غم ایشان نبرد.

خاقانی .


اگر بمیرد باشدبهشت را خاتون
وگر بماند زیبد مسیح را خواهر.

خاقانی .


ببین نه طبق برتر از هفت قلعه
ببین هفت خاتون بر از چار ماما.

خاقانی .


ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامکاری .

نظامی .


چو شه میکرد مه را پرده داری
که خاتون برد نتوان بی عماری .

نظامی .


بنوک تیر هر خاتون سواری
فروداده ز آهو مرغزاری .

نظامی .


خاتون خاطرم که بزاید بهر دمی
آبستن است لیک ز نور جلال تو.

مولوی (غزلیات ).


خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو.

مولوی .


پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را بمرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر تو را استاد تو نقشی نمود.

مولوی .


خاتون خوب صورت پاکیزه روی را
نقش و نگار و خاتم فیروزه گو مباش .

(گلستان ).


برده خاتون بتخت بر کالا
تا بود مرد زیر و زن بالا.

اوحدی .


پیش خاتون جز آب و نان نبود
وآنچه اصل است در میان نبود.

اوحدی .


میباید بخانه ٔ تو رویم که خاتون تو سر گوسفند را هریسه پخته است . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ص 104).
ای شده زانعام تو در چمن از سرکشی
دامن خاتون گل پاره بهفتاد جا.

بدر شاشی (از شرفنامه ٔ منیری ).


- امثال :
هر خاتون آشی می پزد .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۷ ثانیه
خاتون لر. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهریار شهرستان طهران واقع در 25 هزارگزی باختر شهریار و در یک هزارگزی راه ماشین رو فرعی کرج به اشت...
هفت خاتون . [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت کوکب است که سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ) : هفت خاتون را در این خرگاه سبزداه این درگاه والا دیده ...
آبش خاتون . [ ب ِ ] (اِخ ) دختر اتابک سعدبن ابی بکر از سلغریان . او پس از هلاک سلجوقشاه در 666 هَ . ق . پادشاهی فارس یافت و بمیل هلاکو با منکو...
اشل خاتون . [ ] (اِخ ) رجوع به اشیل خاتون شود.
بای خاتون . (اِخ ) زرکلی می نویسد: وی دختر ابراهیم بن احمد،از مردم حلب و شافعی قادری بود. خطی نیکو داشت . زیباروی و نیکوکار و بافضل و از خان...
بای خاتون . (اِخ ) از کنیزکان متوکل عباسی بود که فرزندی به نام عباس از او بدنیا آمد. (از تاریخ الخلفاء ص 186).
بای خاتون . (اِخ ) از محدثان بود و در حدود 775 هَ . ق . بدنیا آمد. پس از اکمال تحصیلات از طرف ابوالعباس بن العز و ناصرالدین بن داودبن حمزه وج...
تاش خاتون . (اِخ ) طاش خاتون . تاشی خاتون . مادر امیر شیخ ابواسحاق پادشاه شیراز. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 41، 77، 78، 88، 141 و 17...
چنی خاتون . [ ] (اِخ ) نام زن بوقای و بوقای پسر تاتار و میان این بوقا و پادشاه اولوس قپچاق جنگ افتاد و بوقا کشته شد و کسان او متفرق شدند....
پل خاتون . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) نام محلی در 72000 گزی سرخس در خراسان . این نام در حبیب السیر (چ طهران جزء 3 ج 3 ص 252) آمده است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.