گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خار نویسه گردانی: ḴAR خار. (ع اِ) اختیار تنفیذ یا فسخ یک معامله در ظرف زمان معین برای این اختیار. (فهرست لغات عربی به انگلیسی سالم القربه فی احکام الحسبة ص 102) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه واژه معنی خار کردن خارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژولیدگی مو را با شانه از بین بردن . از هم جدا کردن موی ژولیده و آشفته بوسیله ٔ شانه و خاصه شانه ٔ دنده درش... خار عانه خار عانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ نزدیک ارتفاق عانه برجستگیی است موسوم به خار عانه . (نقل از کالبدشناسی هنری تألیف ... خار عقرب خار عقرب . [ رِ ع َ رَ ] (اِخ ) کنایه از بهرام که صاحب برج عقرب است . (آنندراج ). کنایه از مریخ چرا که برج عقرب خانه ٔ مریخ است . (غیاث ا... خار ماهی خار ماهی . [ رْ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استخوان ماهی . (آنندراج ). تیغ ماهی . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384) ۞ . خار چیدن خار چیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محافظت کردن . (آنندراج ). رجوع به خار شود. خار خرما خار خرما. [ رِخ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )خارخرمابن است . خاریست که در درخت نخل می روید. سُلاّءَة جمع سلاّء. (منتهی الارب ). رجوع به لغت خ... خار بینی خار بینی . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در بین دو استخوان فک بالا سوراخ قدامی حفره های بینی است . در پائین این سوراخ برجستگی کوچک استخ... خار شیری این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. پاچه خار پاچه خار. (اسم فاعل، در گویش خیالی «برره ای» - رجوع شود به «پاچه خاری») متملق، ریاکار، چاپلوس، چرب زبان، کسی که گفتارش مخالف پندار و کردار وی است، کسی... خار مقدس خاری که به عنوان تاج شاهی و از روی تمسخر توسط فرماندار قیصر روم بر سر عیسی مسیح نهاده شد. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۶ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود