گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خاردیده نویسه گردانی: ḴARDYDH خاردیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که به او آفت خار رسیده باشد : فلک به آبله ٔ خار دیده می ماندزمین بدامن در خون کشیده می ماند.صائب (از آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه واژه معنی خار دیده خار دیده . [ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )خار چشم . موذی . مزاحم . مانع. رنج دهنده . خار راه . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود