اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خارکن

نویسه گردانی: ḴARKN
خارکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) کننده ٔ خار. (شرفنامه ٔ منیری ). شخصی که پیوسته خار را از زمین بکند. (آنندراج ) (برهان قاطع). کسی که از زمین خار کند و بفروشد. حاطِب :
چنین گفت با خارکن شهریار
که از گوسفندش بدانی شمار.

فردوسی .


بدین خار کن داد دینارچند
بدو گفت کاکنون شوی ارجمند.

فردوسی .


تبردار مردی همی کند خار
ز لشکر بشد نزد او شهریار.

فردوسی .


هامون گذاری کوه فش ، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بار کش ، هر روز تا شب خار کن .

امیرمعزی .


گفت بلی روزی چهل شتر قربان کرده بودم ... بگوشه ٔ صحرائی رفتم و خارکنی را دیدم پشته ٔ خار فراهم آورده . (گلستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خارکن . [ ک َ ] (اِ) بوته ٔ خار. (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ) (فرهنگ رشیدی ).
خارکن . [ ک َ ] (اِ مرکب ) نام نوائی است از الحان موسیقی که از غایت فرح خار غم از دل می کند. (فرهنگ جهانگیری ). نام نوائی و صوتی است از...
خارکن . [ ک َ ] (اِخ ) نام شخصی است ، که این نوا به آن شخص منسوب است . (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ). رجوع به ...
نوای خارکن . [ ن َ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی . (جهانگیری ) (انجمن آرا)(برهان قاطع). نغمه ای است از موسیقی قد...
خار کن . [ ک َ ] (فعل امر مرکب ) صیغه ٔ امر مفرداست از مصدر خار کندن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.