خاره . [ رَ
/ رِ ] (اِ) بمعنی خار است که آن پارچه ٔ موجدار باشد و قیمتی . (آنندراج ) (برهان قاطع). نوعی از قماش و آن در نور آفتاب پاره پاره شودچنانچه کتان در مهتاب . (چراغ هدایت ) (سراج اللغات ) (غیاث اللغه ). نوعی از جامه ها که ساده و مخطط باشد و مخطط را خارای عتابی گویند منسوب بعتاب که بافنده ٔ آن بود. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). پارچه ای لطیف و حریر مانند. (فرهنگ شعوری ج
1 ص
378)
: اگر جبّه ٔ خاره را مستحقّم
ز تو بس کنم من بیک زند نیجی .
سوزنی .
بدندان مزد از او خواهم قمیصی
اگر اطلس بود یا خاره یا خز.
سوزنی .
ز چرخ اطلسم امید نبود و گه گه
گرم دهدز دل دوستان دهد خاره .
رضی الدین نیشابوری (از فرهنگ شعوری ج
1 ص
378).