خاس
نویسه گردانی:
ḴAS
خاس . (اِ) ظرفی است که با گِل و پشگل گاو سازند و برای خشک کردن جو و تربیت کرم ابریشم در گیلان از آن استفاده می کنند. || درختچه ای خاردار که در همه ٔ جنگلهای شمال ایران در هر ارتفاعی از ساحل تا (2000) گزی دیده میشود.
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
خاس . (اِ) هَس (در تداول مردم دیلمان ). رجوع به هس شود.
خاس . (اِخ ) شهرکی است بماوراءالنهر با کشت و برز بسیار و اندک مردم . (حدود العالم ). رجوع به کلمه ٔ خاست شود.
کوله خاس . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) (از: کوله ، کوتاه یا خرد + خاس ) درختچه ای است خرد که در همه ٔ جنگلهای خزر و دره های مرطوب تا ارتفاعات متو...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بِژار (کردی: بژارده)
وائیس (سنسکریت: وائیسِشیکا)
ایوازیک (پهلوی)
ویژه (پارسی دری)
خاص . [ خاص ص ] (ع ص ، اِ) ضد عام . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : نا ممکن است این سخن بر خاص ۞ لفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی .من د...
خاص . (اِخ ) یکی از وادیهای خیبر است . ابن اسحاق می گوید خیبر صاحب دو وادی است . یکی وادی سُرَیرو دیگر وادی خاص و این دو وادی است که خیب...
خاص . (اِخ ) نام قریه ای است بخوارزم .
خواس . [ خوا / خا ] (اِ) خواستگار. طلبکار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) مخفف خواست و بمعنی طلب و استدعاست چنانکه گویند: فلان زن ...