اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاصه

نویسه گردانی: ḴAṢH
خاصه . [ خاص ْ ص َ ] (اِخ ) جمال الدین محمد معروف بخاصه که صاحب مسجدی بود و در آن مسجد مولانا نجم الدین محمدبن ابراهیم بن علی الکازرونی معروف به اصم بتذکیر مردم می پرداخت . (شدالازار فی حط الاوزار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی چ محمد قزوینی وعباس اقبال ص 106). قزوینی در حاشیه ٔ این کتاب آرد:احوال این مرد را در جائی دیگر تا کنون نیافته ام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خاصه پزی . [ خاص ْ ص َ / ص ِ پ َ ] (حامص مرکب ) دکان خبازی که نان از جنس بهتر و با قیمت گران تر می پزد.
صف خاصه . [ ص َف ْ ف ِ خاص ْ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خیل پیغمبران و انبیاصلوات اﷲ علیهم اجمعین باشد. (برهان ) (انجمن آرا).
خاصه کلا. [ ص َ / ص ِ ک َ ] (اِخ ) موضعی است در لیتکوه آمل . (سفرنامه ٔ انگلیسی مازندران و استرآباد رابینو ص 113). رجوع به خاص کلا شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خاصه تراش . [ خاص ْ ص َ ت َ ] (نف مرکب ) سلمانی مخصوص پادشاه یا امیر یا حاکم . دلاک خاصه شاه یا بزرگ شهری ، گرای [ گ َ ر را ] شاهی یا حاکمی ...
چاه خاصه . [ خاص ْ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز بخش طرقبه شهرستان مشهد که در 12 هزارگزی شمال خاوری طرقبه بر سر راه شوسه ٔ قدیمی ...
خاصه ٔ مرد. [ خاص ْ ص َ / ص ِ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل و عیال مرد.
فی له خاصه . [ ل َ خاص ْ ص َ ] (اِخ )دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که دارای 255 تن سکنه است . آب آن از رود قیطور و محصول عمده اش غل...
محال خاصه . [ م َ ل ِ خاص ْ ص َ / ص ِ ] ۞ (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) املاک خاصه . در مقابل دیوان املاک و اراضی متعلق به شخص سلطان : و سایر ...
نوروزخاصه . [ ن َ / نُو زِ خاص ْ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوروز بزرگ . جشنی که در دنباله ٔ نوروزعامه از ششم فروردین به بعد برپا می د...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.