اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاک برسر

نویسه گردانی: ḴAK BRSR
خاک برسر. [ ب َ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از محتاج ، آواره ، آفت زده . (آنندراج ). ذلیل :
پر از درد نزدیک قیصر شدند
ابا ناله و خاک برسر شدند.

فردوسی .


از حسرت تو هست جهان پای درگلی
در ماتم تو کیست فلک خاک برسری .

سیدحسن غزنوی .


- خاک برسرشدن ؛ مصیبت دیدن . بدبخت شدن . بیچاره شدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.