اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاک کردن

نویسه گردانی: ḴAK KRDN
خاک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دفن کردن .در خاک چیزی را پنهان کردن . بخاک سپردن . پوشانیدن بزیر خاک . || در گور کردن . در قبر نهادن .
- امثال :
خدا پاکمان کند خاکمان کند .
فلانی دو سه شاه را خاک کرده ؛ کنایه از اینکه دوره ٔ آنها را دیده .
|| نابود کردن :
مترس از محبت که خاکت کند
که باقی شوی گر هلاکت کند.

سعدی (بوستان ).


جان بزیر قدمت خاک توان کرد ولیک
گرد بر گوشه ٔ نعلین تو نتوان دیدن .

سعدی (طیبات ).


|| در اصطلاح کشتی گیران حریف را از سر پا بزمین انداختن و در زمین نشاندن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خاک کشی کردن . [ ک َ/ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاک حمل کردن . خاک کشیدن .
خاک گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب یا مایع جز آب را با خاک آمیختن : در ازل خاک وجود ما به می گل کرده اندمنع می خوردن مکن سلمان به...
خاک مال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین آوردن پهلوان را. (غیاث اللغات ). || شستن با مالیدن خاک و آب با هم بچیزی . || تطهیر: ولوغ کل...
خاک آلود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شی ٔ یا کسی را بخاک آغشتن . تَتریب ، تَعفیر. (اقرب الموارد).
خاک بسری کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامیدن زن با شوی . آرامیدن با زن . || به اصطلاح عوام مشهد، لواط.
خاک مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاک مال کردن . شستن با مالیدن خاک و آب با هم بچیزی .
خاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت کردن . ناچیز و فقیر کردن .
خاک آلوده کردن . [ دَ/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاک آغشتن . تتریب . (دهار). تعفیر. (منتهی الارب ). رجوع به خاک آلود کردن شود.
گرد و خاک کردن . [ گ َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غبار کردن . گرد افشاندن . || مجازاً برآشفتن . سخن به درشتی گفتن . غضبناک شدن .
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.