اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاکی

نویسه گردانی: ḴAKY
خاکی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به خاک . (برهان قاطع) (آنندراج ). خلاف آبی ، چون حیوان خاکی . ج ، خاکیان :
آب و خاک اجزای خاکی را همی کلی کند
باز گه مر کل خاکی را همی اجزا کند.

ناصرخسرو.


جانت را اندر تن خاکی بدانش زرکنی
چون همی ناید برون هرگز مگر از خاک زر.

ناصرخسرو.


پوشد لباس خاکی ما را ردای نور
خاکی لباس کوته و نوری رداش تام .

خاقانی .


خاکی دلم درآتش و خون آب میشود
تا تو کجائی امشب و مهمان کیستی .

خاقانی .


چو هست این دیر خاکی سست بنیاد.

نظامی .


فتاد اندر تن خاکی زابر بخششت قطره
مدد فرما بفضل خویش تا این قطره یم گردد.

سعدی .


چون آبروی لاله و گل فیض حسن تست
ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم .

حافظ.


|| برنگ خاک . اغبر. غبراء. (منتهی الارب ). || آلوده بخاک . آغشته به خاک . || کنایه از مردم بی حرمت و خوار و ذلیل . (آنندراج ) (برهان قاطع) :
لیلی بهزار شرمناکی
آمد بر آن غریب خاکی .

نظامی .


چه عذر آری تو ای خاکی تر از خاک
که گویائی در این خط خطرناک .

نظامی .


|| اشاره بمثلثه ٔ خاکی است که برج ثور وسنبله و جدی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || اهل زمین . || افتاده . متواضع :
خاصگان دانند راه کعبه ٔ جان کوفتن
کاین ره دشوار مشتی خاکی آسان دیده اند.

خاقانی .


روزی بطریق خشمناکی
شه دید در آن جوان خاکی .

نظامی .


اگر صدسال بر خاکش نشینی
ازو خاکی تری کس را نبینی .

نظامی .


خاکی شو و از خطر میندیش .

نظامی .


بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشدآدمی نیست .

سعدی (گلستان ).


- عالم خاکی ؛ دنیا :
آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صندوق خاکی . [ ص َ ق ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کالبد. تن . بدن : چون نیندیشی که بی حاجت روان پاک راایزد دانا در این صندوق خاکی چون دمید.ن...
کلاته خاکی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی جلگه ای و گرم سیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
خاکی دهلوی . [ دِ ل َ ] (اِخ ) میرزا محمد صالح . معاصر محمدپادشاه است و شعرش در روز روشن آمده است . (از الذریعه قسم اول جزء نهم ص 282).
گردنه ٔ خاکی . [گ َ ن َ ی ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالاشهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
خاکی شیرازی . [ی ِ ] (اِخ ) وی یکی از دراویش و شعراء است . هدایت در«ریاض العارفین » شرح حال او را چنین می آورد: اسم اومیرزا امین ، فقیری اس...
خاکی شیرازی . [ ی ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای دوره ٔ شاه طهماسب صفوی است و این بیت از اوست :بر تربت خاکی ز کرم یار گذر کردکوجان که فدای قدم...
خاکی کاشغری . [ ی ِ غ َ ] (اِخ ) یکی از شعراست که مسلک عرفان نیز داشته و این بیت او راست :بیچاره آن که دل به تو نامهربان دهدآخر در آرزو...
خاکی خراسانی (امامقلی =بنده امام) نام یکی از شاعران فارسی زبان ؛در قرن 11 هجری قمری، معاصر با شاه عباس صفوی می باشد زادگاه وی دیزباد قریه ای در 70 کیل...
هفت آب خاکی . [ هََ ب ِ ] (اِ مرکب ) مراد هفت دریای دنیاست . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ). هفت آب . رجوع به هفت آب شود.
خاکی خراسانی . [خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای ایران است و هدایت در ریاض العارفین شرح حال او را چنین آرد: نام او مولانا لطفعلی والدش از ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.