اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاکی

نویسه گردانی: ḴAKY
خاکی . (اِخ ) میرزا علی قلیخان لگزی از شعرای متأخر ایران و ازرجال شاه طهماسب صفوی بوده است . این بیت او راست :
غم که پیر عقل تدبیرش بمردن می کند
می فروشش چاره در یک آب خوردن می کند.

(از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ماهی خاکی . (اِ مرکب ) حشره ٔ خرد به درازای خرخاکی و تندروتر از آن لیکن به اندام ماهی ، که در خانه ها دیده می شود با رنگی نقره ای یعنی سپ...
خاکی بالا. (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 45 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 9 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ...
خاکی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || بیقراری کردن . (برهان قاطع) (...
حروف خاکی . [ ح ُ ف ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف آتشین شود.
درویش خاکی . [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 9هزارگزی شمال نجف آباد و 3هزارگزی جنوب رودخانه ٔ قزل اوزن ، با ...
قالب خاکی . [ ل َ / ل ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تن که قالب خاکی روان است ، باشد : سیرت یوسف تو راست صورت چاهی مجوی معنی آ...
قلعه خاکی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و 8هزارگزی جن...
جاده ٔ خاکی . [ جادْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راه خاکی . جاده ای که با وسائل فنی ساخته نشده باشد. مقابل جاده ٔاسفالتی . در تداول عا...
آبی و خاکی . [ ی ُ ](ص نسبی ) آنکه هم در آب و هم در خشکی زیستن دارد.
خاکی پائین . (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 48 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 9 هزارگزی باختر راه شوس...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.