اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خالی

نویسه گردانی: ḴALY
خالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال : ناقة خالی ٔ. ۞ (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۰ ثانیه
خالی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تهی شدن . (ناظم الاطباء). مطاوعه ٔ خالی کردن : تیر اندازد بسوی سایه اوترکشش خالی شود در جستجو. مولوی .حلق ...
خالی دماغ . [ دِ ] (ص مرکب ) بی مغز. نابخرد. (اشتینگاس ).
خالی بندی. مانند یک خالی بند رفتار نمودن، خودنمایانه و ظاهر سازانه عمل نمودن، لاف زدن، دروغ گفتن.
خالی بندی: نمونه گفتار(ضرب المثل) یست دو واژه ای که از تهی بودن و بستن سخن میگوید. آنچه را که او می بندد درون آن تهی، پوچ یا خالی است. اینجا سخن از گ...
نان خالی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نان تهی . نان پتی . نان خشک . نان بی نانخورش .
از دوستی پرسیدم که این اصطلاح " خالی نبند " از کجا در آمده است؟ گفت که در اوایل انقلاب که پایگاههای مقاومت در هر جای میهن اسلامی مان بوجود آمده بو...
خطمه خالی . [خ َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با خط و خالها. تلفظ عامیانه ٔ خط و خالی . رجوع به خطمخالی در این لغت نامه شود.
بغداد خالی . [ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خراب . بغداد کهنه . کنایه از گرسنگی و شکم خالی باشد. (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). شکم خالی . (رشید...
خالی الذهن . [ یُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) بدون اطلاع قبلی .عدم سابقه ٔ ذهنی نسبت به امری . اطلاع قبلی نداشتن .
خالی بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) تهی بودن ۞ : ز درویش خالی نبودی درش . سعدی (بوستان ).- جای فلان خالی بودن . ۞ رجوع شود به جای فلان خ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.