خام . (معرب ، اِ) پوست دباغت ناکرده . || کنایه از مردم قرطبان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || کرباس نشسته .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
: خام پوشند و همه اطلس پخته شمرند.
خاقانی .
زین خام که دارم جگر پخته بزیرش
۞ پرزی بهزار اطلس معلم نفروشم .
خاقانی .
که نفس زنده ٔ پخته ست زیر ژنده ٔ خامش .
خاقانی .
بر آن جامه ٔ چون گل افروخته
ز کرباس خام آستر دوخته .
نظامی .
تو هرچه بپوشی بتو زیبا گردد
گر خام بود اطلس و دیباگردد.
سعدی (رباعیات ).
|| فحل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنچه در شیشه ته نشین شود بطوری که رقیق الاجزاء باشد و بوی ندهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || رطوبت های نضیج نیافته . رطوبت غیر منضوج
: الخروع ، مسخن ...نافع من الخام و الابردة. (ابن البیطار ج
1 ص
53). اذا طبخ (سنا) فی زیت انفاق و شرب منه اخرج الخام بلیغا. (ابن البیطار). || بلغم طبیعی که اجزای آن در رقت و غلظت اختلاف دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون )
: الصابون حارّ محرق ، قوی الجلاء،یحلل القولنج و یسهل الخام حمولاً. (بحر الجواهر)،...: و یسهل البلغم الغلیظ اعنی الخام . (ابن البیطار).