خام شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) اغفال شدن . فریب خوردن . چون : «خام فلانی شدم » و «در این مطلب خام شدم ». مطاوعه ٔ خام کردن . || خام شدن معده . وخم گشتن آن . وخامت پیدا کردن آن . وخیم گردیدن آن . || خام شدن کار؛ وخیم شدن آن . رو به وخامت نهادن آن
: در طلبت کار من خام شد از دست هجر
چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم .
خاقانی .
و گر دیگ معده نجوشد طعام
تن نازنین را شود کار خام .
سعدی (بوستان ).