خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب )
۞ حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). اِسماط. (منتهی الارب ). اِقراد. (اقرب الموارد). اِمساک . اِسطار. (منتهی الارب ). اِنصاف . (تاج المصادر بیهقی ). تَسمیط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تَصمیت . (اقرب الموارد). ضَب ّ. (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ).سَکت . سُکوت . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). نَصت . (منتهی الارب )
: خاموش شدم که دانستم که راست می گوید اما قرار نمی یافتم . (تاریخ بیهقی ).
هرگز لبم از ذکر تو خاموش نشد
یاد تو ز خاطرم فراموش نشد.
خاقانی .
گویاترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم .
خاقانی .
افسوس که اهل خرد و هوش شدند
وز خاطر یکدگر فراموش شدند
آنانکه بصد زبان سخن میگفتند
آیا چه شنیده اند که خاموش شدند.
مقیمی .
|| خاموش شدن از خشم . از حال غضب بیرون آمدن . از عصبانیت در آمدن . از تندی فرونشستن . فروکش کردن . فرود آمدن . کَظم . کُظوم . (اقرب الموارد). || خاموش شدن از بیم . از روی ترس دم فروبستن . اِسباط. || خاموش شدن آتش . فرومردن آتش . اِنطَفاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خاموش شدن چراغ . فرومردن چراغ . خفتن چراغ .
-
خاموش شدن چراغ عمر ؛ مردن . جان سپردن . وفات کردن .
-
خاموش شدن از اندوه ؛ از اندوه بیرون آمدن .