خاموش گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ساکت کردن . از سخن بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش کردن . تَصمیت . اِصمات . (منتهی الارب ). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )
: حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم . (گلستان سعدی ). || کشتن چراغ . کشتن شمع. || از غضب فرونشاندن . || فرونشاندن آتش . کشتن آتش .
۞