خاموش گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب )
۞ بیصدا شدن . ساکت شدن . از سخن بازایستادن . دم فروبستن . خاموش شدن . خاموش گشتن . اِطراق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اِقتِنان .کَرسَمَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سُموط. عَقَم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به «خاموش شدن » و «خاموش گشتن » شود.
-
خاموش گردیدن آتش یا شعله ؛ فرومردن آن . انطفاء.
-
خاموش گردیدن از غضب ؛ از غضب بیرون آمدن .
-
خاموش گردیدن چراغ یا شمع ؛ فرومردن آن .