خاموش ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت ماندن . بی صدا ماندن . دم فروبستن
: شانه را در هر سری سازند جای
زآنکه با چندین زبان خاموش ماند.
|| بجا ماندن . (آنندراج ). گفته نشدن
: در زمان قصه پردازان سخن خاموش ماند
زآنکه در افشاء نمیگنجد غم پنهان ما.
ظهوری (از آنندراج ).